...چشم هایش
...بهانه ای برای نفس کشیدن
به تو فکر می کنم
اشکهایم می ریزند
چشمان روحم به نگاهت گره خورده
جدا نمی شود
هنوز هم اگر صدایم را بخواهی
برایت آواز می خوانم
عاشقانه
و عاشقانه آن را تقدیم چشمان زیبا و قلب پاکت می کنم
باشد که در وجودت, ذره ای!
حتی به مساحت یک "یاد"
لانه کنم
از تو دورم
اما فقط کافیست قلب فرمان روای تو
به دل فرمان بردار من بگوید بخوان
اگر به دلت گوش بسپاری
در آن صدای حقیرم طنین انداز است
برای تو...
دوستت دارم!
نظرات شما عزیزان:
نمیدانم گنجشک ها که شبیه هم هستند ،
چه طور همدیگر و میشناسن؟!
و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسی ...!
چه طور همدیگر و میشناسن؟!
و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسی ...!
نوشته شده در دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:, ساعت
12:39 AM توسط melOdy| يک نظر |
Power By:
LoxBlog.Com |